پارت ۱۵ {یک عاشقانه ی بی صدا...}

جیمین اومد تو اتاق...
نزدیک تخت ات شد... نزدیکو نزدیکتر
هنوز تو کمد بودمو داشتم از دلشوره میمردم.. اگه اگه اگه... وااای

ویو جیمین:
رفتم تو اتاقش نزدیک تختش شدم... خواب بود...رفتم روی تخت...
صورتمو نزدیکه صورتش کردم... فقط چند سانت فاصله داشت...

که یهو گوشیش زنگ خورد...اه الان وقته زنگ خوردنه؟؟ سریع خودمو جمع و جور کردمو از اتاق رفتم بیرون تا بیدار نشده...

ویو جونکوک:
دیگه نمیتونستم تحمل کنم...بدنم مثل چیی داغ کرده بوددد...

که یه فکری زد به سرم گوشیمو ورداشتمو تا اتفاق ناجور تری نیفتاده سریع شماره‌ی ات رو گرفتم....
هووف اخیشش بالاخره رفت..........😓

ات بلند شد گوشی رو جواب داد...
چون خواب الود بود ندید که شماره‌ی من رو گوشیشه... ولی ولی گمونم جیمین دیده باشه....

ات گوشیرو ورداشتو چندتااا فحش ابدار بهم دادو گوشیرو قطع کردو باز گرفت خوابید...

از کمد اومدم بیرون... گوشیشو ورداشتم... رمزشم داشتم رفتم تو گزارشات تماس که میسکاله تماسمو پاک کنم یهو چشم به چیزی که سیوم کرده بود خورد... چشمام برق زدد...خیلی خوشحال بودم...
سیوم کرده بود "ددی، اوپا"  😍😍🥺🥺

سریع میسکالو پاک کردمو رفتم تو اتاقه خودمون...

ویو ته:
دیدم کوک داره میاد تو اتاق خودمون برا همین سریعا خودمو به خواب زدم... که نفهمه بویی بردم که چه دسته گلی به آب دادهه...
لباساشو عوض کردو طبقه‌ی پایینه تخت خوابید...

ویو کوک:
تا صبححح خوابم نبرددد داشتم به چیزای مختلف فکر میکردم...
اگه من اون موقع که جیمین اومد، تو اتاق ات نبودممم چییی؟؟
وااای حتی فکرشم دیوونه ام میکنه:((وااای واااای
ولی اینکه اوپا سیو دارَتَم>>>> (تغییر مود کوکیمون خداست😅)

صبح روز بعد:

ویو ات:
بلند شدم ساعت ۸ صبح بود منو کوکو ته باید ۹ دانشگاه میبودیم...
جیمینم ساعته ۱۰ باید میرفت سره قراره کاریش...
اوووو راستییی دیشب کی بود بهم زنگ زده بوددد گوشیمو ورداشتم که چک کنم دیدم هیچ گزارش تماسی از اون ساعت نداشتم...
ات: خببب ولش کن حتماا خواب دیدم...
پاشدم برم صبحونه درست کنم... از اتاق اومدم بیرون...
که دیدم...

ادامه دارد.... ات چی دیده؟؟ 🤷🏻‍♀️
حمایتتتتتتتتتـ....... کامنتتت.... مرسییی....
ببخشید کیفیت اسلاید سوم افتضاحه ولی سعی کردم منظور و نگاه کوک رو توش برسونم... 🥺❤🤌🏻
دیدگاه ها (۴۰)

پارت ۱۶ {یک عاشقانه ی بی صدا...}

پارت ۱۷ {یک عاشقانه ی بی صدا...}

پارت ۱۴ {یک عاشقانه ی بی صدا....}

پارت ۱۳ {یک عاشقانه ی بی صدا...}

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

پارت 2. خیانت

نام فیک: عشق مخفیPart: 34ویو ات*یکساعت طول کشید امتحانمو داد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط